دوست دارم
شبی را تاسحر بیدار باشم
با دل خود هوشیار باشم
گویمش ای جان ای جان شیرین
گوید مرا باخود چه کرده ایی ای صاحب زرین
گفتم اورا که غمی بزرگ دارم
دل گفت به خدا بسپار نیایش کن
دوست دارم تا سحر گریه کنم
تا شام بخندم
تا سحر بخوابم
تاشام بیدارباشم
اینست زندگی من
گاهی شاد و پرانرژی
گاهی غمگین و خسته