دوست دارم شبی را تا سحر باتو باشم
ان شب شب وصالست و مراد
شب شادی و شور نشاط
دوست دارم ان شب تاسحر در بغل تو باشم
دوست داشتن سبدیست پرزمهر
پر زگل و شیرینی و نقل و نبات
همدیگر را دوست بداریم
که کینه افت زنده بدون ادمیست
وقتی نفس میکشم
تک تک نفس هام با نامتو ب وجودم وارد می شود
قلب در هنگام تپش اسم تو را میخواند
زبانم هنگام گفتار نام تو را میخواند
گوش هایم فقط صدای تو را می شنود
چشم هایم فقط تو را می بیند
همه و همه تورا میخوانند برگرد
یار در خانه من تشنه لب گرد بیابان میگردم
رخت بربستم دنبال یار در بیابان میگردم
یار در خنکای خانه نشته
من در بیابان میمیرم از له له گرما
یار انار می خورد
من خاک و خس بیابان
عشق اینست
یار اینست
پس دشمن چیست
دشمن کدامست