شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته ها جوانی مهربان و با ذوق اقای عرشیا
شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته ها جوانی مهربان و با ذوق اقای عرشیا

دوست دارم ابر باشم تا عالمی دست نیاز به اسمان دراز کنند برای گریه کردنم نه انسانی که باشم که حرف میزنم بگویند خموش باش چه برسد بگریم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.