شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته ها جوانی مهربان و با ذوق اقای عرشیا
شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته ها جوانی مهربان و با ذوق اقای عرشیا

رفتی رفت رفتند صرف فعل نمیدانم ولی اشنا هستم با شکست چون تو رفتی مرا تنها گذاشتی غم رفتنت دردیست بی درمان که به جانم افتاده ست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.