شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته ها جوانی مهربان و با ذوق اقای عرشیا
شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته

شعر و دلنوشته ها جوانی مهربان و با ذوق اقای عرشیا

روز و شبم

دیر زمانیست غمی در دل دارم

دلم گرو غم گیر کرده است

روز و شبم درغم سپری میشود

اما تو تو ای خدا مرا نمی بینی

غم را ببین چاره ایی کن چاره ایی

با الطاف الاهیت رهایم کن رها

یا بکش مرا و خیالم راحت کن



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.